به گزارش شهرآرانیوز، پنجم مردادماه سال ۱۳۵۸ اولین نماز جمعه تهران به امامت آیت الله طالقانی اقامه شد، اما عمر آن مجاهد نستوه در فاصلهای کوتاه و در ۱۹ شهریور همان سال به پایان رسید. دومین امام جمعه تهران نیز آیت الله منتظری بود که در فاصله کوتاهی بعد از انتصاب به قم رفت و از امامت جمعه تهران استعفا کرد. امام خمینی (ره) در روز ۲۴ دی ماه همان سال طی حکمی خطاب به آیت الله خامنه ای، ایشان را به سمت امامت جمعه تهران منصوب کردند. متن حکم امام بدین شرح بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج سید علی خامنه ای- دامت افاضاته.
چون حضور جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای منتظری- دامت افاضاته- در حوزه مقدسه قم لازم بود و ایشان انصراف خودشان را از امامت جمعه تهران اعلام نمودند، جنابعالی که بحمد الله به حُسن سابقه موصوف و در علم و عمل شایسته هستید به امامت جمعه تهران منصوب می باشید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ارشاد و هدایت مردم خواستارم؛ و السلام علیکم و رحمة الله.
۲۵ صفر ۱۴۰۰ / ۲۴ دی ماه ۵۸
روح الله الموسوی الخمینی»
به گزارش شهرآرانیوز، «در روزهای ابتدایی انقلاب ستاد نماز جمعه دست ما نبود و آقای طالقانی به امر امام، نماز جمعه را شروع کردند. ایشان چند نماز جمعه بیشتر نخواندند. متاسفانه ستاد نمازجمعه را آن روزها لیبرالها و منافقین تسخیر کرده بودند. آقای طالقانی که فوت کردند ساعت هفت همان شب امام آقای منتظری را معرفی کردند. از همان جا شهید مظلوم دکتر بهشتی، شهید دکتر باهنر و مرحوم شفیق گفتند بروید ستاد نماز جمعه را دست بگیرید. فکر میکردیم با منافقین و لیبرالهایی که در این نهاد نفوذ کرده بودند، درگیر میشویم. ولی آنها ترسیدند و طرف ما نیامدند. البته هر مقدار وسایل و امکانات آنجا بود را بردند. حتی کانتینری که مرحوم آیتالله طالقانی روی آن خطبه میخواندند را هم بردند. خودمان داربستی درست کردیم و امکانات ضروری را فراهم نمودیم.» این روایت مقصودی، رئیس سابق ستاد نماز جمعه است از آغاز حضور نیروهای انقلابی در آن ستاد.
پنجم مردادماه سال ۱۳۵۸ اولین نماز باشکوه جمعه تهران به امامت آیت الله طالقانی اقامه گردید. اما عمر آن مجاهد نستوه در فاصلهای کوتاه و در ۱۹ شهریورماه همان سال به پایان رسید. دومین امام جمعه تهران نیز آیتالله منتظری بود که در فاصله کوتاهی بعد از انتصاب به قم رفت و از امامت جمعه تهران استعفا نمود.
مقصودی در این باره میگوید: «البته آقای منتظری هم بعد از مدتی گفت که من دیگر نمیخواهم بیایم. گفتیم چرا؟ سخن از حضور در حوزه علمیه قم به میان آورد؛ و بعد از آن امام آقا را منصوب کردند. از حضور ایشان در این مسند خیلی خوشحال شدیم. ایشان خطیب خیلی خوبی بودند که بین انقلابیون به شدت محبوب بودند. حکم امام جمعهای حضرت آقا را امام به ایشان داده بودند و من یادم هست که آقا همیشه میفرمودند که من این حکم را با هیچ چیز عوض نمیکنم.»
سرانجام امامت جمعه تهران به تثبیت رسید و آیتالله خامنهای به حکم امام(ره) این وظیفه را برعهده گرفتند. حضرت امام خمینی (ره) پیشتر در جمع دانشجویان دانشگاه تهران که در چهلم شهادت استاد مطهری به خدمت ایشان رسیده بودند، توصیه فرموده بودند که «من پیشنهاد میکنم که آقای آقا سیدعلی آقا بیایند، خامنهای. شما ممکن است که بروید پیش ایشان از قول من بگویید ایشان بیایند به جای آقای مطهری. بسیار خوب است ایشان، فهیم است؛ میتواند صحبت کند؛ میتواند حرف بزند.» و اینک سخنگاهی با گستره مخاطب بیشتر و اثرگذارتر را به ایشان سپردند؛ چنانچه در حکم امامت جمعه آیتالله خامنهای هم اشاره فرمودند که «بحمدالله به حُسن سابقه موصوف و در علم و عمل شایسته هستید.»
گزینش امام و حکم اینچنینی درمورد امام جمعه جدید تهران که به تازگی چهل سالگی را پشت سر نهاده بود، برای عدهای سنگین آمد، برخی را در اعجاب فرو برد و بعضیها هم جوسازیهایی کردند. در حالیکه عنایت امام به آیتالله خامنهای حکایت از شناخت خصوصیات و ویژگیهایی داشت که در شخصیت سیاسی و فرهنگی و علمی ایشان نهفته بود. این مخالفتها نیز به زودی با قدرت تحلیل، فن خطابه و قرائت دلنشین ایشان فروکش کرد و برای عموم مردم درایت امام (ره) در حسن انتخاب و انتصاب ایشان برای امامت نماز جمعه تهران روشن گردید و نمازهای جمعه در دانشگاه تهران شکوه و عظمت دیگری یافت.
آیتالله خامنهای اولین خطبه را در تاریخ ۲۸ دی ۵۸ در دانشگاه تهران ایراد کردند. ایشان اولین سخنانشان را چنین آغاز کردند: « و سپاس از امام امت، از اینکه سخنگوی این جمعیت عظیم را و امام جماعت این جمع را آن کسی قرار داده است که به ضعف و عجز خود معترف است. اللّهم إنّ هذا مقام اولیائک و احبّائک، این مسند اولیای بزرگ خداست، این مسند صالحان و شایستگان است. در جمع خودِ ما این مسند عالم بزرگ و راحل عظیمی است که ملت ایران هنوز داغ فقدان او را در دل میپروراند، این مسند مرحوم آیتاللَّه طالقانی است، آن انسان زجرکشیده و کوشش کرده و پایمردی کردهای که در آخرین لحظات زندگیاش، در آخرین نفسهایش هم، راه دیرین خود را گم نکرد، از مجاهدت دست نکشید، و آن گاه این مسند فقیهی همچون حضرت آیتاللَّه منتظری است، استاد بزرگوار ما و استاد بزرگوار حوزهی علمیه، لکن اکنون چنین شده است...»
امام جمعه جدید تهران در همان خطبه اول، جایگاه نماز جمعه را چنین تشریح کردند. «نماز جمعه یک سمبل است، رمز است، نشاندهندهی ابعاد گوناگون است. اوّلاً نماز است؛ یعنی ذکر خداست... در نماز جمعه آنچه از همه چیز مهمتر است اجتماع مردم در جهت تقواست، یعنی تقوا هم، زهد هم، عبادت هم، ارتباط به خدا هم، در خلوت و تنهائی اثر مطلوب خود را نمیبخشد، این جامعه است که باید در این جهت حرکت کند... ثانیاً سلاح است، حالت جنگیدن با دشمن خدا و با شیطانهاست. امام جمعه که رمز نماز جمعه است باید به سلاحی تکیه کند، باید عصای خود را سلاحی قرار بدهد و در مقابل مردم بایستد و اساسیترین و لازمترین و اصلیترین مسائل را در اجتماعی بزرگ از زبانی ایمن و مورد اطمینان با مردم درمیان بگذارد و باید بر سلاح تکیه کند... و نماز جمعهی ما مردمی که در این شهر، در تهران، گرد آمدهایم، دارای بُعد افزونتری از همهی نماز جمعههای دیگر است، همهی نماز جمعهها بهطور طبیعی در مسجد تشکیل میشود و نماز جمعهی ما در دانشگاه تشکیل میشود ... تا نگویند- دشمنانی که انقلاب ما را با هر تدبیری و با هر شیوهای خواستند لکهدار بکنند- که این یک انقلاب کور است، یک انقلاب بیجهت است؛ نه، قشرهای گوناگون مردم ما، زن و مرد ما، درسخوانده و درسناخواندهی ما، از همهی گروهها و قشرهای اجتماعی نمازی را که سمبل معنویت و نیز سمبل اقتدار ملّی است، در خانهی دانش برگزار میکند. این نماز جمعهی ماست.»
و در پایان اولین خطبه، پس از پاسخ به برخی شبهات موجود در جامعه، به وظیفهی وحدت بخشی نمازجمعه توجه کرده و توصیه فرمودند که «سعی کنید از تفرقههای تازه جلوگیری کنید، سعی کنید بر مشترکات اصولی، همه گِرد بیائید، سعی کنید دلها به هم نزدیک شود، سعی کنید دلها بیش از این از هم جدا نشود... امروز روزی نیست که مردمِ ما، هرچه بیشتر در میانهی خود، در داخلهی خود براساس مسائل گوناگون، براساس مسائل غیراصولی باز با یکدیگر اختلاف کنند.»
امامت جمعه آیتالله خامنهای را باید به سه دوره تقسیم کرد. ایشان در طول این سه دوره بیش از ۲۴۰ بار به اقامه نماز پرداختهاند. دورهی نخست سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ که فضای عمومی کشور در بحران ناشی از فعالیت ضدانقلاب ملتهب شده بود و نماز جمعه به امامت ایشان به عنوان سنگر دفاعی، سیاسی و فرهنگی جدی شکل گرفته بود. در نهایت در تاریخ ششم تیرماه سال ۱۳۶۰ ایشان مورد سوء قصد قرار گرفته و حدود سه ماه در بیمارستان بستری بودند تا بهبود یافتند.
در این مقطع حضرت آیتالله خامنهای در نقش خطیبی دلسوز به کمک مسئولین میشتافت و تلاش مینمود که عنصر وحدت آفرینی نمازجمعه را متبلور سازد. به عنوان نمونه میتوان به خطبه ایشان پس از انتخاب بنیصدر به ریاستجمهوری اشاره نمود. آنچه در صفحات تاریخ نقش بسته است، مخالفت جدی ایشان با بنیصدر در جامعه روحانیت مبارز و دیگر نهادهای تصمیم ساز است، تا آنجا که ایشان جلسهی جامعه روحانیت مبارز را ترک نموده بودند.
اما با انتخاب وی توسط اکثریت مردم، در خطبههای نمازجمعه راه وحدت بعد از انتخابات را تجویز مینمایند و خود به عنوان یکی از چهرههای مطرح مخالف رییسجمهور منتخب، چنین خطابه ایراد میکنند «؛ و شادی دوم این است که ملت ما در هفتهای که گذشت موفقیت یافت تا یکی از گامهای بلند انقلابی خود را با عافیت، با سربلندی بردارد. توانست بهطور چشمگیر و قابل توجهی در انتخابات شرکت کند و بر توطئهها فائق بیاید. دشمن لحظه به لحظه انقلاب ما و پیروزی ما را پیگیری کرده است؛ در هر مقطعی از مقاطع این پیروزی، خواسته است نگذارد که ملت مزهی پیروزی را بچشد و از آن لذت ببرد؛ با ایجاد دودستگیها و اختلافها، حتی با ایجاد درگیریها. اما در این تجربهی بزرگ در انتخابات ریاستجمهوری برای نخستینبار در تاریخ ملت مستضعف ما- که دشمنان برای این روز فکرها کرده بودند و توطئهها چیده بودند- نیز ملت توانست موفق و پیروز و سربلند بشود؛ توانست رئیسجمهور خود را انتخاب بکند. ملت توانستند با اکثریتی بزرگ و چشمگیر بر یک نفر توافق کنند؛ این پیروزی بزرگی برای ملت است...»
این حفظ وحدت تا جایی ادامه داشت که حتی در جمعه پس از غائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ که منافقان قصد اغتشاش در نمازجمعه تهران را داشتند، ایشان چنین برخورد میکنند «به من خبر دادهاند که همان عناصر خبیثی که اجتماع دیروز را به صحنهی درگیری بدل کردند، هم عناصر مؤمن و متّقی را کتک زدند هم به نهادهای انقلابی و چهرههای انقلابی اهانت کردند و خواستند خودشان را طرفدار رئیسجمهور معرفی کنند، امروز هم درصدد آن هستند که در این اجتماع معنوی و روحانی و در این صحنهی عظیم عبادت الهی، به همان خباثتها و رذالتها دست بزنند. من به عنوان بندهی کوچک خدا و برادر کوچک شما، هیچ قوّهی قهریهای ندارم که جلو آنها را بگیرد، برای شما مردم هم تکلیفی نمیتوانم معین بکنم. اما میتوانم حکم خدا را بگویم. در اثناء خطبه و در حال نماز سکوت و استماع واجب است و متخلف، متخلّفِ از اسلام است و پس از پایان نماز هرگونه شعار تفرقهانگیز، به سود امریکاست و هر فریادی که مردم را به هیجان بیاورد و دشمنی آنها را به جای امریکا و عناصر مزدورش، به داخل ملت متوجه کند، فریاد شیطان است. در اثنای خطبه جز تکبیر و جز صلوات، آن هم در هنگام لازم، از حلقوم کسی صدایی نباید برآید و پس از نماز جز شعار توحید و جز شعار نفرت از امریکای قدّار و هرچه در این مضمون باشد، نباید داده بشود. این نباید، نبایدِ رسالهی عملیه است، ضامن اجرای آن ایمان شما و دلهای صادق و پاک شماست.»
روشنگری و دعوت به وحدت آیتالله خامنهای همچنان ادامه یافت تا جایی که پس از اعلام جنگ مسلحانه منافقین، ایشان از سخنگاه نمازجمعه، به ارشاد فریبخوردگان پرداختند و با اشاره به دستور تشکیلاتی منافقین که اجازه شنیدن سخن مخالفان را نمیداد، افزودند: «یک خطاب من هم به جوانان و نوجوانان دختر و پسر فریب خورده است که هشتاد درصد این گروهها را اینها تشکیل میدهند... گوش کنید و فکر کنید. آنها به شما گفتهاند گوش نکنید به این حرفها، اما قرآن به شما میگوید گوش کنید. اگر امروز به این حرفها و به سخن نصیحت کنندگان گوش ندادید، فردا در دوزخ خواهید گفت "ولو کنا نسع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر" تأسف خواهید خورد.»،
اما همین دعوت به صلاح، سبب کینه منافقین گردید و تنها یک روز بعد از این سخنان، آیتالله در مسجد ابوذر مورد سوء قصد قرار گرفت. امام خمینی در بخشی از پیام خود به این مناسبت، به خوبی ریشهی ترور را بیان داشتهاند: «اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلالهی رسول اکرم و خاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبههی جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنهی انقلاب میباشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند... اینان آنقدر از بینش سیاسی بینصیبند که بیدرنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند؛ و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است... من به شما خامنهای عزیز، تبریک میگویم که در جبهههای نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم...»
از آنجا که آیتالله خامنهای در ششم تیرماه ۱۳۶۰ با انفجار بمب در مقابل ایشان در هنگام سخنرانی بیدارگر در مسجد ابوذر تهران به شدت مجروح شدند و امکان ادامهی حضور پشت تریبون نمازجمعه را نداشتند، پس از سوءقصد و ترور نافرجام ایشان توسط منافقین و در دوران نقاهت، نیاز به امام جمعهی موقت در تهران بیشتر احساس شد و امام با حفظ ایشان در جایگاه امامت جمعهی تهران، دیگرانی را به عنوان امام جمعه موقت تهران منصوب فرمودند.
دورهی دوم امامت جمعه ایشان با بهبودی نسبی و امکان حضور در جایگاه خطیب جمعه، از آخرین نماز جمعه سال ۱۳۶۰ آغاز شد و تا ارتحال امام امت در سال ۱۳۶۸ ادامه داشت. دورهای که مصادف با دوران ریاستجمهوری معظم له و قرار گرفتن به عنوان نفر دوم کشور پس از امام بود. دوران پرماجرای دفاع مقدس، حوادث مختلف سیاسی این دوران و... سبب شد که ایشان بعدی از ابعاد خطیب جمعه را تقویت کنند و آن «استفاده از جایگاه نمازجمعه برای مدیریت بحرانها» بود.
اولین بحران در برابر ملتی که مشکلات سال ۱۳۶۰ را پشت سر گذاشته است، نا امیدی بود. ایشان با تحلیلی عمیق از حوادث سال ۱۳۶۰ و تلخیهایش، در آخرین روزهای آن سال، خطاب به مردم چنین فرمودند: «وقتی ما به این یکسال نگاه میکنیم به روشنی احساس میکنیم که ملت، کارآزمودهتر و آبدیدهتر شده است. کدام کشور و ملتی است که شخصیتهای روحانی و سیاسی و نظامی خود را در بالاترین سطوح از دست بدهد و نه فقط مضطرب نشود و سست نشود، حتی نیرومندتر بشود. چهرههای مظلوم، منور و پر صفایی مثل آیتاللَّه دستغیب و آیتاللَّه مدنی، چهرههای منور و تابناک و پرافتخاری مثل آیتاللَّه شهید بهشتی، انسانهای بزرگ و با صفایی مثل باهنر و رجایی، رزم آوران خستگیناپذیری مثل شهید فلاحی، شهید کلاهدوز، شهید نامجو، شهید فکوری... اینها از دست این ملت گرفته شدند؛ نه فقط تکان نخوردید از ترس، نه فقط مرعوب نشدید، توکل شما به خدا بیشتر شد. "وللاخرة خیر لک من الاولی و لسوف یعطیک ربک فترضی"؛ بعد از اینتانای ملت بزرگ! از پیش از اینتان بهتر است. آیندهتان از گذشتهتان درخشانتر است. آنقدر خدا به شما فضل و لطف خواهد کرد که از خدا و فضل او خشنود و راضی بشوید، این آیندهی شماست. کارنامهی سال ۶۰، کارنامهای خونین، سرخرنگ، پردرد و پررنج، اما خوشعاقبت و نویدبخش و گرمکننده است. ما میخواهیم حرکت سال ۶۰ را در سال ۶۱ با قدرت و سرعت ادامه بدهیم. ما آماده هستیم باز هم در راه خدا قربانی بدهیم...» این سخنان وقتی امیدآفرینتر میشد که از گلوی کسی برمیآمد که خود قربانی ترورهای آن سال بود.
این روشنگریها و امیدآفرینیها آنچنان ادامه یافت که بار دیگر، کینهی دشمنان را برانگیخت. اینبار در آخرین جمعه سال ۱۳۶۳ زمانی که امام جمعهی تهران از ریشههای اختلاف در نهضت ملی شدن صنعت نفت میگفت، صدای انفجار از داخل زمین چمن دانشگاه تهران به آسمان برخاست. شرح این ماجرای حماسی در پیام نوروزی بنیانگذار کبیر انقلاب به خوبی ترسیم گشته است: «قصهی روز جمعه را که آنطور باشکوه، با نورانیت، با استقامت گذشت. آنطور مردم با طمأنینه ... مخصوصاً نگاه میکردم ببینم در بین مردم چه وضعی هست؛ ندیدم حتی یک نفر را که یک تزلزلی درش پیدا باشد؛ و آن وقت امام جمعه آنطور با آن طنین قوی صحبت کرد، مردم آنطور گوش کردند، آنطور فریاد زدند که ما برای شهادت آمدیم... با یک همچو ملتی کسی نمیتواند مقابله کند. ملتی که اینطور است؛ آن روزی که اعلام میکنند که میخواهیم بمباران کنیم نماز جمعه را، بیایند و بیشتر بیایند، حتی آنهایی که نمیآمدند برای نماز، (از) قراری که برای من نقل کردهاند، آنهایی که برای نماز جمعه هم نمیآمدند، هفتههای دیگر، این هفته آمدهاند.»
خطیب جمعه، بلافاصله پس از آن انفجار، بحث خود را اینگونه ادامه داده بود: «بحث اصلی که در این هفته من در خطبهی دوم میخواستم بگویم همین مسألهای است که الان مسألهی محسوس و ملموس ماست. هفتهای که گذشت برای جمهوری اسلامی ایران هفتهی مقابلهی به مثل بود. در مقابل شرارتها، در مقابل جنایتها، در مقابل خباثتها همه دیدند که ما مقابلهی به مثل میکنیم و مشت را با مشت محکمتری پاسخ میدهیم. اگرچه دشمن ما یک دشمن ناجوانمرد و خبیث است. اما این یک چیزی نیست که احتیاج به استدلال داشته باشد. برای او وقتی که در میدان جنگ نمیتواند مقاومت کند، وقتی تو دهنی در میدان جنگ میخورد، برای او شهر و روستا و بیمارستان و محل نماز جمعه و اجتماع انبوه مردم غیرنظامی تفاوتی نمیکند؛ هرجا را که از دستش بیاید میزند.»
از دیگر مصادیق اعمال مدیریت بحران در خطبههای نمازجمعه توسط ایشان، میتوان به موضوع بسیج عمومی برای جبهههای دفاع مقدس اشاره نمود. تهییج مردم برای شرکت در نبرد حق با باطل و اعزامهای گسترده از نمازجمعه، جمع آوری کمکهای مردمی به جبههها از نماز جمعه و... از مواردی است که با خطبههای ایشان زمینهسازی میشد.
این دوره، اما یک ماجرای تاریخی دیگر را نیز در بر دارد. نیمهی دوم سال ۱۳۶۶ اختلاف نظرهایی دربارهی میزان اختیارات حکومت اسلامی برای دخالت در امور پدید آمد و شورای نگهبان از امام خمینی (ره) استفتاء کرد.
بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی در پاسخ شورای نگهبان نوشت: «دولت حق دارد تا از تصرف بیش از حق عرفی شخص و اشخاص جلوگیری نماید. این معادن (نفت و گاز)، چون ملی است و متعلق به ملتهای حال و آینده است که در طول زمان موجود میگردند، از تبعیت املاک شخصیه خارج است و دولت اسلامی میتواند آنها را استخراج کند...» این پاسخ، موضوع مکاتبههای بعدی وزیر کار و شورای نگهبان قانون اساسی با ایشان شد. امام در پاسخ به استفسار شورای نگهبان دربارهی پاسخ ایشان به وزیر کار نوشتند: «دولت میتواند در تمام مواردی که مردم استفاده از امکانات و خدمات دولتی میکنند با شروط اسلامی و حتی بدون شرط، قیمت مورد استفاده را از آنان بگیرد و این جاری است در جمیع مواردی که تحت سلطهی حکومت است و اختصاص به مواردی که در نامهی وزیر کار ذکر شده ندارد؛ بلکه در انفال که در زمان حکومت اسلامی امرش با حکومت است، میتواند بدون شرط یا با شرط الزامی امر را اجرا کند».
آیتالله خامنهای، در مقام امام جمعه تهران و رئیسجمهور وقت در توضیح نامهی شورای نگهبان و نظر امام در نماز جمعه ۱۳۶۶/۱۰/۱۱ اینگونه اظهارنظر کردند: «اقدام دولت اسلامی، در برقرارکردن شروط الزامی به معنای برهم زدن قوانین و احکام پذیرفته شده اسلامی نیست... امام که فرمودند دولت میتواند هر شرطی را بر دوش کارفرما بگذارد، این هر شرطی نیست؛ آن شرطی است که در چهارچوب احکام پذیرفته شده اسلام است؛ و نه فراتر از آن...»
این بخش از خطبه، سبب خیر گشت تا حضرت امام خمینی (ره) طی نامهای تاریخی که البته بر اساس شنیدهها بر خلاف نظر امام (ره) در رسانهها منتشر شد، پرده از ابعاد «ولایت مطلقه فقیه» بردارند: «از بیانات جنابعالی (آیتالله خامنهای) در نماز جمعه اینطور ظاهر میشود که شما حکومت را به معنای ولایت مطلقهای که از جانب خداوند به نبی اکرم (ص) واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمیدانید و تعبیر به آن که این جانب گفتهام «حکومت در چهارچوب احکام الهی دارای اختیار است» به کلی برخلاف گفتههای اینجانب است. اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است. باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اکرم (ص) یک پدیده بیمعنا و محتوا باشد. اشاره میکنم به پیامدهای آن که هیچکس نمیتواند ملتزم به آنها باشد... حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله است، یکی از احکام اولیه است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است... حکومت میتواند هر امری را چه عبادی و چه غیرعبادی، که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند.»
پس از این نامه، آیتالله خامنهای در نامهای خطاب به حضرت امام، اعتقاد خود را به ولایت مطلقه فقیه ابراز داشتند «برمبنای فقهی حضرتعالی که این جانب سالها پیش آن را از حضرتعالی آموخته و پذیرفته و براساس آن مشی کردهام، موارد و احکام مرقومه در نامهی حضرتعالی جزو مسلمات است و بنده همهی آنها را قبول دارم؛ مقصود از حدود شرعیه در خطبههای نماز جمعه، چیزی است که در صورت لزوم مشروحاً بیان خواهد شد.»
سپس حضرت امام خمینی (ره) نیز در پاسخ ضمن تجلیل از ایشان، آن را تأیید نموده و فرمودند: «اینجانب که از سالهای قبل از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزدیک داشتهام و همان ارتباط تاکنون باقی است، جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی میدانم و شما را، چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانبداری میکنید، میدانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که، چون خورشید روشنی میدهید.»
بنابراین، این حادثه که برخی سعی بر سوءاستفاده از آن داشتند، به فرصتی تبدیل شد تا ابعاد نظریه ولایت مطلقه فقیه، روشنتر گردد. از آن پس آیتالله خامنهای در خطبههای نمازجمعه خود، طی چند هفته به تبیین این نظریه پرداختند.
ایشان در مقدمهی این سلسله مباحث در نمازجمعه دوم بهمن ماه ۱۳۶۶ چنین فرمودند: «آنچه که در این دو، سه هفته به دنبال نامهی امام عزیزمان به بنده پیش آمد، در حقیقت یکی از فرصتهای تاریخی باارزش و یکی از تجارب بزرگ انقلاب ما بود و نامهای که در محتوای آن و شکل آن به مثابهی نامهی پدری به فرزند و استادی به شاگرد برای بنده بسیار عزیز و مغتنم بود، خوشبختانه این اثر را هم در جوّ عمومی جامعهی ما گذاشت که ذهن و فکر بسیاری از اندیشمندان و متفکران و گویندگان و فقهاء و علماء و نویسندگان متعهد را به اساسیترین مسألهی انقلاب ما و جامعهی اسلامی ما دوباره معطوف کند و همانطور که مشاهده کردید این بحثهای ارزنده در رسانههای جمعی و یقیناً بیش از آنها در محافل علمی و خصوصی به دنبال آن نامهی بابرکت پیش آمد؛ و حقیقتاً این موقعیت را باید مغتنم شمرد و بنده شخصاً این را مغتنم میشمارم و تجربهی تازهای هم برای انقلاب ما پیدا شد. تجربهی قاطعیت در زمینهی اصول اسلامی. یعنی در دستگاه ادارهی جامعهی اسلامی و در نزد رهبر این جامعه، در زمینهی مسائل اصولی اسلام و خط مشی روشن اسلام جای رودربایستی نیست. ایشان که در نامهی دوم لطف بیدریغ خودشان را نسبت به این بندهی طلبهی کوچک و شاگرد خودشان با آن بیان رسا بیان فرمودند درعینحال آنجایی که احساس میکنند در اظهاراتی که بنده کردم در خطبهی نماز جمعه نکتهای وجود دارد که ایشان بایستی رفع اشتباه بکنند، جای رودربایستی نیست و با همین قاطعیت، با همین صراحت، با همین توجه به اصول بود که انقلاب ما پیروز شد و اگر این ایمان، این قاطعیت، این جرأت و قدرت در حفظ و حراست از اصول اسلامی در رهبر عزیز ما نبود، این انقلاب پیروز نمیشد، این انقلاب بعد از پیروزی باقی نمیماند... این درسی است به همهی ما که در زمینهی اصول اسلامی هیچ کس با هیچ کس رودربایستی ندارد!»
پایان این دوره، با سوگ عظیم از دست دادن امام امت رقم خورد. حضرت آیتالله خامنهای، در آخرین خطبهی خود در این دوره که در دوازدهم خردادماه ۱۳۶۸ ایراد گردید، در پایان خطبه و با اشاره به احادیثی که زمان بین خطبه و نمازجمعه را زمان استجابت دعا میداند، به اتفاق خیل عظیم نمازگزاران دست به دعا بر داشتند که «پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، آرزوی قلبی این ملت مسلمان و این جمع نمازگزار را، یعنی شفای کامل و عاجل امام محبوب و عزیزمان را به این مردم عنایت بفرما...»، اما مشیت الهی بر عروج آن بزرگ مرد تاریخ تعلق گرفته بود...
دورهی سوم امامت جمعهی آیتالله خامنهای که بعد از رحلت امام خمینی و در جایگاه رهبری انقلاب و امامت امت توسط معظم له برگزار شد، با چنین مطلعی آغاز گردید «. چهل روز از فقدان عظیم و مصیبتبار امام بزرگوارمان میگذرد و این اولین جمعهای است که من در فقدان آن عزیز به نماز جمعه میآیم...» در آن خطبه تحلیلی جامع از رهبری امام خمینی در ده فراز ارائه و در خطبهی دوم، نگاهی به آینده را ایراد فرمودند. «. ما در ادارهی داخلی کشور و در ارتباطات خارجی، از اصول انقلابی و اسلامی پیروی خواهیم کرد و دقیقاً همان راهی را که امام (ره) میپیمود، طی خواهیم کرد...»
دورهی سوم اگرچه به علت مشغلههای متعدد رهبر فرزانهی انقلاب، با حضور کمتر ایشان در این تریبون همراه بود، اما هر حضور ایشان با حماسهای از حضور مردمی قرین شد. در این دوره نیز امام جمعه تهران و امام امت از جایگاه نمازجمعه، به عنوان جایگاهی برای ادارهی بحرانها و بیان شفاف مسائل با عموم مردم بهره جستند. ایشان در همان نخستین روزهای رهبری در جمع ائمه جمعه سراسر کشور، این جایگاه را چنین تبیین فرمودند: «آنچه که درحقیقت این حصار را الان نگهداشته، ایمان و روحیهی مردم است. ایمان و روحیه را چه کسی برای مردم حفظ میکند؟ به نظر من، یکی از مهمترین عوامل حفظ ایمان و روحیه در مردم، همین نمازهای جمعه و خطبههای جمعه و حضور معنوی مردم در صحنهی نماز جمعه است و اینکه یک نفر انسان امین، با زبان صادقی که مردم او را قبول دارند، هر جمعه از اوضاع کشور برای مردم میگوید و آنها را نصیحت و جهتگیریشان را تصحیح میکند.»
ایشان خود نیز در موارد متعددی صریحترین مواضع و تحلیلهای خود را از همین جایگاه با مردم در میان گذاشتند؛ مواردی همچون توجه به عدالت و پرهیز از اشرافیگری مسئولین، ضرورت وحدت بیشتر مردم و افزایش بصیرت در جامعه پس از تبلیغات دشمن در سال ۱۳۷۶، دستور به رسیدگی ویژه به قتلهای زنجیرهای و تبیین این فتنه، تبیین حادثهی کوی دانشگاه، ضرورت احیای شعارهای انقلاب اسلامی و سرانجام خطبههای اخیر ایشان دربارهی حوادث پس از انتخابات و ... باشد.
تاریخ نمازهای جمعه نشان میدهد که پیوند میان رهبری و مردم، پیوندی محکم، ناگسستنی و بی رودربایستی است. در طول سی سال عمر انقلاب اسلامی و به ویژه در برهههای عطف این انقلاب مانند اعلام جنگ مسلحانه منافقین علیه ملت ایران، آغاز جنگ تحمیلی، پذیرش قطعنامه و ... از این تریبون و بدون واسطه مواضع نظام و رهبرش با مردم در میان گذاشته شده است. البته این امت بود که با حضور با بصیرت خود، انقلاب را به سمت اهداف و آرمانهایش پیش راند.
رهبر انقلاب اولین نماز جمعه دوران رهبری را چهل روز پس از رحلت امام خمینی (ره) اقامه کردند. ایشان در خطبه دوم این نمازجمعه از مجلس خبرگان رهبری و بیعت مردم تقدیر و تشکر کردند و فرمودند: «برای سازندگی کشور و تداوم راه امام عزیزمان و تحقق آمال و آرزوها و آرمانها و اهداف این انقلاب الهی و بزرگ، راهی طولانی در پیش داریم.»
ایشان ضمن اینکه در پایان خطبه دوم چند جملهای بهزبان عربی خطاب به امت اسلامی قرائت کردند، اظهار داشتند: «ما در ادارهی داخلی کشور و در ارتباطات خارجی، از اصول انقلابی و اسلامی پیروی خواهیم کرد و دقیقاً همان راهی را که امام (ره) میپیمود، طی خواهیم کرد. با حضور شما مردم در صحنه، هر ناممکنی ممکن و هر مشکلی آسان خواهد شد.»
چند بار بهدلیل تقارن روز جمعه با ۱۴ خرداد (سالروز ارتحال امام خمینی)، نمازجمعه بهامامت رهبر انقلاب در حرم بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی برگزار شد که آخرین آن نمازجمعه روز ۱۴ خرداد سال ۸۹ بود. همچنین یک بار بهمناسبت درگذشت حجتالاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی، نمازجعهای بهامامت رهبر انقلاب در جوار قبور امام و سیداحمد خمینی برگزار شد.
صدام حسین پس از پایان یافتن جنگ ایران و عراق به کشور کویت حمله کرد. سازمانهای بینالمللی که در قبال تجاوز عراق به ایران سکوت کرده بودند، این بار واکنش نشان دادند و آمریکا بههمراه چند کشور دیگر در قالب ائتلاف بینالمللی به عراق حمله کردند و ارتش بعث عراق را از کویت بیرون راندند.
جنگ اول خلیج فارس فرصتی شد تا مردم شیعه و کرد عراق، تظاهرات گستردهای در شهرهای مختلف عراق بهراه بیندازند. شیعیان توانستند بر ۱۴ استان عراق تسلط یابند. آمریکا برای اینکه شیعیان عراق به قدرت نرسیدند و نظامی همچون جمهوری اسلامی ایران در عراق شکل نگیرد، به جنگ اول خلیج فارس پایان داد و از عراق خارج شد. صدام که از درگیری با آمریکا رها شده بود، اقدام به سرکوب گسترده شیعیان عراق کرد.
در این زمان (۱۶ فروردین سال ۷۰)، رهبر انقلاب اقدام به اقامه نماز جمعه کردند و با اشاره به حوادث جاری در کشور عراق، فرمودند: «آن چیزی که امروز در عراق اتفاق میافتد، برای من بیسابقه است و نظیر آن را در جایی سراغ ندارم. اگر هم وجود داشته است، من اطلاعی ندارم... رژیمی به جان ملت خودش افتاده و بیدریغ میکشد! در خیابانها تانک وارد میشود ــ آنطوری که نقل کردند ــ مردم رهگذر را بیمحابا از دم تیر و تیربار و رگبار مسلسلها میگذراند.»
ایشان در ادامه سخنان خود خطاب به ملت عراق فرمودند: «ملت عراق باید بدانند که این لحظه، لحظهی حساسی است. اگر بایستند، آقایی نصیب آنها خواهد شد و عزیز خواهند گردید... اگر این رژیم بر مردمش مسلط بشود ــ العیاذ باللَّه ــ از مردمش انتقام سختی خواهد گرفت.»
ایشان در این نمازجمعه نیز در پایان خطبه دوم خود بهزبان عربی در مورد اتفاقات رخداده با مردم عراق و امت اسلامی سخن گفتند.
پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات، موضوع گفتگوی مستقیم با آمریکا از سوی برخی گروههای سیاسی و روزنامههای زنجیرهای مطرح شد که رهبر انقلاب در چندین سخنرانی از جمله خطبههای نمازجمعه روز ۲۶ دی ماه سال ۷۶ به این موضوع پرداختند.
یکی دو هفته پیش از برگزاری آن نمازجمعه، موضوع ارتباط ایران با آمریکا در رسانههای زنجیرهای مطرح شده و همه توجهات را به خود جلب کرده بود. رهبر انقلاب در این خصوص فرمودند: «البته این موج تبلیغاتی، عمدتاً از طرف دستگاههای تبلیغاتی خارج از کشور است؛ منتها در داخل هم انعکاس دارد... ما نباید اجازه بدهیم که دشمن نسبت به کشور ایران و ملت و مسؤولان آن، هر کاری که میخواهد، در زمینه تبلیغات بکند و ما همینطور سکوت کنیم! اینکه نمیشود. لازم است اهداف و مقاصد دشمن شناخته شود.»
ایشان همچنین عنوان کردند: «در طول این نوزده سالی که از انقلاب میگذرد، هم حکومت آمریکا، هم مطبوعات آمریکا و هم رسانهها و تلویزیونها و رادیوهای آمریکا، تا آنجایی که توانستند، به ملت ایران ضربه زدند، خنجر از پشت زدند، اهانت روا داشتند، خیانت کردند و دروغ پرداختند. در هشت سال جنگی که ما داشتیم و در قضایای اقتصادی، یک جا اینها بهنفع ما کار نکردند؛ حال هم از همان قبیل است.»
رهبر انقلاب در این خطبه هدف از طرح این موضوع را اینگونه بیان کردند: «هدف، چند چیز است: یکی اینکه اینها میخواهند آن چیزی را که تا امروز وسیله وحدت ملت ایران بوده است، به وسیله اختلاف ملت ایران تبدیل کنند. تا به حال آحاد ملت ایران بهخاطر اینکه میدانستند دولت آمریکا دشمن آنهاست، در مقابل دشمنی آمریکا، اگر یک وقت اختلافات جزئی هم داشتند، کنار میگذاشتند و متّحد میشدند. مقابله با آمریکا، یکی از وسایل وحدت این ملت بوده است. اینها میخواهند با این جنجالها، همین وسیله وحدت را، به وسیله اختلاف تبدیل کنند.
هدف دوم این است که میخواهند با تکرار این قضیه ــ مذاکره و رابطه با آمریکا ــ قضیهای را که در چشم ملت ایران، بهدلایلی منطقی، یکی از زشتترین چیزهاست، قبحش را از بین ببرند. تا حدّی که در نماز جمعه میشود حرف زد، خواهم گفت که دلایل منطقی آن چیست. میخواهند قبح این را از بین ببرند؛ مثل کاری که سرِ قضیه اسرائیل با اعراب کردند.
هدف سوم این است که اصل مذاکره با ایران، برای آمریکا بهعنوان ابرقدرت، بسیار مهم است... برای آمریکا مهم است که ایران اسلامی که از روز اوّل بهدلایل روشنی در مقابل آمریکا ایستاد و تسلیم آمریکا نشد و گفت که با آمریکا مذاکره نمیکنم، حالا بگوید که بسیار خوب، چَشم، ما هم مذاکره میکنیم.»
وقوع قتلهای زنجیرهای در سال ۷۷، فضای افکار عمومی کشور را بهشدت تحت تأثیر قرار داد، بهگونهای که رهبر انقلاب در نمازجمعه ۱۸ دی ماه سال ۷۷ به این موضوع اشاره کردند و فرمودند: «این قتلهایی که اتّفاق افتاد، حوادثی بسیار بد، زشت، نفرتآور و حقیقتاً در خور محکوم کردن بود. کسانی که اینها را محکوم کردند، بهجا محکوم کردند. اینها علاوه بر اینکه قتل بود، جنایت بود؛ با روشهای بد و غیرقانونی بود.
نکته دوم این است که من باید از وزارت اطّلاعات ــ از مدیران وزارت، از وزیر و معاونان و مسؤولان، از هیأت سهنفرهای که رئیس جمهور برای پیگیری این حادثه معیّن کردند ــ تشکّر کنم. اینها واقعاً زحمت کشیدند و حقیقتاً این روزها تجربه سختی را از سر گذراندند، این شوخی نیست، انسان یک نقطه ضعفی را در پیکره خودش احساس کند، صادقانه آن را با مردم در میان بگذارد و بگوید اینجایم این اشکال را دارد، این ضعف را دارد.... بهنظر ما، این رشته هنوز سرِ درازتر از این دارد. با توجّه به تجربه خودم در زمینههای گوناگونِ اداره کشور در طول این بیست سال و آشنایی با جریانهای سیاسی داخلی و خارجی، من نمیتوانم باور و قبول کنم که این قتلهایی که اتّفاق افتاد، بدون یک سناریوی خارجی باشد؛ چنین چیزی ممکن نیست. این قتلها بهضرر ملت ایران بود، بهضرر دولت بود، بهضرر حکومت بود. یک گروه داخلی که جزو وزارت اطّلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض کنید که متعصّب باشند و بنای این کار را داشته باشند، در سطوحی از وزارت اطّلاعات که اهل تحلیلند، امکان ندارد دست به چنین قتلهایی بزنند.
این افرادی که کشته شدند، بعضیها را ما از نزدیک میشناختیم. اینها کسانی نبودند که یک نظام، اگر بخواهد اهل این حرفها باشد، سراغ اینها برود. اگر نظام جمهوری اسلامی اهل دشمنکُشی است، دشمنان خودش را میکُشد؛ چرا سراغ فروهر و عیالش برود؟! مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اوّلِ انقلاب همکار ما بود؛ بعد از پدید آمدن این فتنههای سال شصت دشمن ما شد؛ اما دشمن بیخطر و بیضرر.»
تابستان سال ۷۸، تابستان داغی برای ایران بود. فتنه آن سال که از سوی بیگانگان و دشمنان خارجی هدایت میشد، هدفش براندازی نظام جمهوری اسلامی بود.
رهبر انقلاب هشتم مرداد ماه همان سال در خطبههای نمازجمعه فرمودند: «از مدّتی پیش احساس میشد که مراکز عمده دشمنی با ملت ما، در انتظار حوادثی در ایران هستند... در طول این یک سال، یا یک سال و نیمِ اخیر، قضایایی اتّفاق افتاد که یک انسان هوشمند و اهل فکر وقتی به این قضایا مینگرد، باور نمیکند که این قضایا با هم بیارتباط باشد.»
ایشان همچنین عنوان کردند: «اغتشاشات روز دوشنبه و سهشنبه آن هفته ــ روز بیستویکم و بیستودوم تیرماه که عدّهای به خیابانها آمدند و آتش زدند و دکانها را شکستند و بانکها را دستبرد زدند و تخریب کردند ــ اگر بهوسیله دستها و پنجههای قوىِ نظام اسلامی مهار نمیشد و مردم آن حرکت عظیم را انجام نمیدادند و متوقّف نمیکردند، شما ببینید در طول سال در کشور چه اتّفاق میافتاد! هر چند روز یکبار، در تهران، در فلان خیابان، در فلان گوشه، در فلان محلّه، یا در فلان شهرستان، از این حوادث باید اتّفاق میافتاد. مردم در دکانشان، در ادارهشان، در منزلشان و بچهها داخل مدرسهشان نشستهاند، باید مرتّب از این حوادث پیش میآمد؛ امنیت مردم مختل میشد و مردم به ستوه میآمدند، هدف و برنامه این بود.
این که من روز دوشنبه آن هفته به ملت ایران عرض کردم هدف اینها «امنیت ملی» است، آن روز هنوز آتشسوزیها شروع نشده بود. آن روز که من آن صحبت را کردم، هنوز اغتشاش خیابانی شروع نشده بود و این تخریبها و آتشسوزیها را راه نینداخته بودند؛ اما معلوم بود که هدف، از بین بردن «امنیت کشور» است، یعنی مردم اگر بچهشان از خانه بیرون میآید تا به مدرسه برود، خاطرجمع نباشند که به مدرسه خواهد رسید؛ جوانشان را اگر به دانشگاه تهران یا دانشگاه فلان شهرستان فرستادند، خاطرجمع نباشند که هفته دیگر نامهاش خواهد آمد؛ از محل کسبشان، از محل کارشان، از محل زندگیشان، سلب امنیت و آرامش شود برنامه این بود. منتظر یک جرقّه بودند که این قضایا بهراه بیفتد. جرقّه چه بود؟ حادثه بسیار تلخ کوی دانشگاه.
اوّلین محاسبه غلطشان، محاسبه غلط درباره ملت ایران بود، خیال کردند ملت ایران از اسلام و از انقلاب و از امام بریده است. نفهمیدند که این ملت، همان ملتی است که با اقتدار عظیم خود توانست نظام فاسدی را که آمریکاییها و دیگران، اطرافش هفت حصار درست کرده بودند، از داخل این کشور بردارد و آن را نابود کند.... اشتباه دوم آنها اشتباه در محاسبه دانشجویان ما بود... دانشجویان ما فرزندان ما هستند؛ فرزندان شما که نیستند؛ بچه همین خانوادهاند... شما ببینید از همین دانشگاه تهران و از دانشگاههای دیگر تهران و سایر نقاط کشور، چقدر دانشجو به جبهه رفت؛ چقدر دانشجو شهید شد. طبقه اوّلی که سپاه پاسداران را تشکیل دادند، اغلب همین دانشجویان بودند. طبقه اوّلی که جهاد سازندگی را تشکیل دادند، همین دانشجویان بودند. الآن کارهای مهمّ علمی نظام را همین دانشجویان بهصورت عملی و تجربی در آزمایشگاههای دانشگاهها انجام میدهند. چه فکر کردید درباره دانشجویان ما؟!
اشتباه سوم در مورد وحدت مسؤولان بود، خیال میکردند همان شایعاتی را که پخش کردهاند، محقّق خواهد شد... اشتباه چهارمشان محاسبه جناحهای داخلىِ سیاسی بود... اشتباه پنجم آنها این بود که نسبت به نیروهایی هم که برایشان کار میکردند، اشتباه کردند! اشتباه ششم آنها درباره دستگاههای عملکننده بود، خیال نمیکردند نیروی انتظامی، یا وزارت اطّلاعات، یا مسؤولان گوناگونی که بخشهای مختلف را بهعهده دارند، بتوانند اینطور مقتدرانه وارد شوند.»
سالهای ۷۷ و ۷۸ کشور شاهد اتفاقات ساختارشکنانه بسیاری بود. رهبر انقلاب در خطبه دوم نمازجمعه روز نهم مهر ماه سال ۷۸ در واکنش به اهانت به ساحت حضرت، ولی عصر (عج) فرمودند: «این مطلب که در نشریهای به امام عصر ارواحنا فداه اهانت شود، بنده را در مقابل ولىّعصر خجالتزده کرد؛ بنده شرمزده شدم... در کشور امام زمان و در میان مردمی که عشّاق ولىّعصر ارواحنا فداه هستند، چنین پدیدهای بسیار زشت و سنگین است. البته مردم، علمای اعلام و مسؤولان کشور، هر کدام بهفراخور مسؤولیت و موقعیتی که داشتند، با این قضیه برخورد شایستهای کردند؛ اِعلام بیزاری و برائت نمودند. خیلی اوقات اتّفاق میافتد آن کسانی که میخواهند مقدّسات را در چشم مردم بشکنند و از ذهن مردم بیرون کنند، از کارهای علیالظّاهر کوچکِ اینطوری شروع میکنند؛ برای اینکه عکسالعمل مردم را بسنجند. اگر علما و مسؤولان کشور، موضعگیری نمیکردند و اگر مردم ابراز نفرت و انزجار نمیکردند، احتمال داشت این قدمِ اوّل به قدم بعدی برسد و آن قدم بعدی از این فاحشتر باشد و به همین ترتیب پیش برود. اینجا غیرت دینی مردم حقیقتاً بجا و بموقع عکسالعمل نشان داد.
خیلیها در این قضایا بیطاقت میشوند و احساسات دینی آنها خود را بهشکل بارزی نشان میدهد؛ همچنان که در سرتاسر کشور آن را ملاحظه کردید... این مردم به اسلام پایبندند. این مردم به عشق اهلبیت پایبندند. این مردم با این همه فداکاریهایی که در راه اسلام کردند، اجازه نخواهند داد در این کشور کسانی بخواهند با ابزارهای فرهنگی و در میدان فرهنگی، اینطور بهصراحت با اسلام مبارزه کنند.»
روز هشتم آبان ماه سال ۷۸، هزارمین نمازجمعه تهران بهامامت رهبر انقلاب اقامه شد. آیتالله خامنهای نمازهای جمعه در ایران را از لحاظ کمی و کیفی، در دنیای اسلامی بینظیر دانستند.
ایشان همچنین فرمودند: «دشمن از همان ابتدا با شناخت تأثیر نمازجمعه در آگاهی، وحدت و پایداری ملت ایران، نمازجمعه را از هر سو مورد هجوم قرار داد بهگونهای که علاوه بر تبلیغات منفی مستمر، ۵ تن از ائمه بسیار پارسا و آگاه جمعه، حضرات آیات: صدوقی، اشرفی اصفهانی، دستغیب، مدنی و قاضی در هجوم خونین دشمن و ایادی او، در محراب نمازجمعه به شهادت رسیدند و نمازجمعه تهران بارها هدف موشکباران، حملات هوایی و بمبگذاری قرار گرفت، اما مردم در همه این هنگامهها، و در تمامی این ۲۰ سال، در هر موقعیتی، همچون کوه ایستادند و نمازجمعه را حفظ کردند.»
رهبر انقلاب در خطبه دوم به برگزاری انتخابات مجلس خبرگان رهبری و سالروز شهادت حسین فهمیده اشاره کردند و در این خصوص سخنانی را بیان فرمودند.
مهمترین و تاریخیترین نمازجمعه به امامت رهبر انقلاب در روز ۲۹ خرداد سال ۸۸ و چند روز پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری اقامه شد. جمعیت بسیاری زیادی در دانشگاه تهران و خیابانهای اطراف برای شنیدن سخنان رهبری شرکت کردند.
انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ در روز جمعه انتخابات پایان یافت و روز شنبه پس از انتخابات آغازگر اتفاقاتی در کشور بود که حدود ۸ ماه فضای سیاسی، رسانهای و اجتماعی کشور را درگیر خود ساخت.
رهبر انقلاب در خطبههای این نمازجعه ضمن تقدیر از مردم ایران به دلیل مشارکت حداکثری در انتخابات، بر اهمیت حضور ۴۰ میلیونی (۸۵ درصدی) مردم در پای صندوقهای رای تاکید کردند.
ایشان در خصوص اقدامات دو نفر از کاندیداها که با اردوکشی خیابانی اصرار بر ابطال انتخابات داشتند، گفتند: «این تصور هم غلط است که بعضی خیال کنند با حرکات خیابانی، یک اهرم فشاری علیه نظام درست میکنند و مسئولین نظام را مجبور میکنند، وادار میکنند تا به عنوان مصلحت، زیر بار تحمیلات آنها بروند. نه، این هم غلط است. اولاً تن دادن به مطالبات غیر قانونی، زیر فشار، خود این، شروع دیکتاتوری است.»
به یاد ماندنیترین بخش از سخنان رهبر انقلاب، بخش پایانی صحبت ایشان است که فرمودند: «یک خطاب آخری هم عرض کنم به مولامان و صاحبمان، حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه):ای سید ما!ای مولای ما! ما آنچه باید بکنیم، انجام میدهیم؛ آنچه باید هم گفت، هم گفتیم و خواهیم گفت. من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبروئی هم دارم که این را هم خود شما به ما دادید؛ همهی اینها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد؛ اینها هم نثار شما باشد. سید ما، مولای ما، دعا کن برای ما؛ صاحب ما توئی؛ صاحب این کشور توئی؛ صاحب این انقلاب توئی؛ پشتیبان ما شما هستید؛ ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد؛ در این راه ما را با دعای خود، با حمایت خود، با توجه خود، پشتیبانی بفرما.»
رهبر انقلاب چند روز پس از آغاز جریان بیداری اسلامی در کشورهای عربی از جمله تونس و مصر، روز ۱۵ بهمن سال ۸۹ به اقامه نمازجمعه پرداختند.
ایشان در خطبه دوم، جملاتی به زبان عربی خطاب به ملتهای اسلامی بیان کردند. ایشان فرمودند: «دههی فجر و بیستودوم بهمنِ امسال یک شور و حال دیگری دارد؛ زیرا مردم پس از سالها مجاهدتِ خود مشاهده میکنند که انعکاس صدای آنها، فریاد مظلومانه و قدرتمندانهی آنها امروز در مناطق دیگری از دنیای اسلام با قوّت و قدرت شنیده میشود.
امروز در کشور مصر دارد انعکاس صدای شما شنیده میشود. آن رئیس جمهور آمریکا که در دورهی انقلاب ما رئیس جمهور بود، همین چند روز پیش مصاحبه کرده، گفته این صداهائی که در مصر شنیده میشود، برای من آشناست! یعنی آنچه امروز در قاهره شنیده میشود، در تهرانِ آن روزهای ریاست جمهوری او شنیده میشد. اینها را دنیا دارد قضاوت میکند؛ لذا امسال دههی فجر ما مهم است، حساس است، پر شور و حال است. انشاءاللَّه راهپیمائی بیست و دوی بهمن به وسیلهی شما ملت عزیز بر همهی این افتخارات خواهد افزود.»
آخرین نمازجمعه رهبری به ۱۴ بهمن سال ۹۰ بازمیگردد. رهبر انقلاب در این نمازجمعه به موضوعات مختلفی همچون بیداری اسلامی، اسلامگرایی، فلسطین و مبارزه با رژیم صهیونیستی اشاره کردند.
برجستهترین بخش سخنان رهبر انقلاب مبارزه با رژیم صهیونیستی بود. ایشان فرمودند: «حکام بحرین ادعا کردند که ایران در قضایای بحرین دخالت میکند. این دروغ است. نه، ما دخالت نمیکنیم. ما آنجائی که دخالت کنیم، صریح میگوئیم. ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجهاش هم پیروزی جنگ سی و سه روزه و پیروزی جنگ بیست و دو روزه بود. بعد از این هم هر جا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابائی هم از گفتن این حرف نداریم. این حقیقت و واقعیت است.»
ایشان همچنین فرمودند: «اسرائیل رفتنی است، نباید بماند و نخواهد ماند. شروع انحراف در نهضتهای کنونی، تن دادن به بقاء رژیم صهیونیستی است و ادامهی مذاکرات سازش و تسلیم که رژیمهای ساقط شده آن را پایهگذاری کردند.»